نوشته شده توسط : علي402


 تقديم به خواهرهاي عزيزم

شـوق پـرکـشیـدن است در سرم قـبول کـن
دلشکـسته‌ام اگـر نـمی‌پـرم قــبول کـن

ایـن کـه دور دور بـاشم از تـو و نبـینـمت
جـا نـمی‌شود بـه حجـم بـاورم، قـبـول کـن

گـاه، پـر زدن در آسمان شعـرهـات را
از من، از مـنی کـه یـک کبـوتـرم قبـول کـن

در اتـاق رازهـای تـو سرک نـمی‌کـشم
بیــش از آ‌نـچه خـواستی نـمی‌پـرم،‌ قـبول کن

قـدر یـک قـفس که خلوتـت به هم نـمی‌خورد
گــاه نامه می‌بـرم می‌آورم،‌ قــبـول کــن

گفته‌ای که عشق ما جداست،‌ شعرمان جدا
بـی‌تـو من نه عاشقم، نه شاعـرم،‌ قبول کن

آب
وقـتی آب ایـن قدر گـذشته از سـرم
مـن نمی‌تـوانـم از تـو بـگذرم،‌ قـبول کن

     عكاس خودم باور نميكنيد مگه چمه چلاقم يا يه وري 

http://ali402.loxblog.com/ يادتون نره

:: برچسب‌ها: ,
:: بازدید از این مطلب : 734
|
امتیاز مطلب : 110
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 دی 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد